- بد خبر (بَخَ بَ)
خبر بد و ناخوش آیند:
وز آن پس شنیدم یکی بد خبر
کز آن نیز برگشتم آسیمه سر.
فردوسی
وز آن پس شنیدم یکی بد خبر
کز آن نیز برگشتم آسیمه سر.
فردوسی
معنی بد خبر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(بَ خَ بَ)
لغت نامه دهخدا
آنکه پیوسته خبر بد و ناخوش آرد:
چون بوم بدخبرمفکن سایه بر خراب
در اوج سدره کوش که فرخنده طائری.
سعدی
چون بوم بدخبرمفکن سایه بر خراب
در اوج سدره کوش که فرخنده طائری.
سعدی
بی اطلاع، غافل، ناآگاه، ناهشیار
متضاد: آگاه، مخبر، سرزده، ناخبر، ناگهان، ناآگاهانه
متضاد: آگاه، مخبر، سرزده، ناخبر، ناگهان، ناآگاهانه
نا آگاه، بی خبر
ne olduğunu bilmeyen, kayıtsız, şüphelenmeyen, habersiz
